برسام عزیزبرسام عزیز، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

بهانه زندگی من و بابایی

یک هفته مونده تا دیدن پسرم

1392/4/26 0:13
3,122 بازدید
اشتراک گذاری

سلامممممم پسرم.امیدوارم حالت خوبه و جات راحت باشه البته فکر کنم اصلا جات راحت نباشه

ماشالله بزرگ شدی شکم مامان هم کوچولو ..چقدر بهت فشااااااااار میاد

پسرم قشنگم از روزی که پا تو دلم گذاشتی من و بابایی داریم جلوه ی جدیدی از عشق رو تجربه میکنیم

خیلی دوست دارم..این روزا همش میرم توی اتاقت با دیدن وسایلات قربون صدقت میرم

امروز داشتم تصورت میکردم با دندونی هات...خنده عزیزمممممممممم

دلم برای دیدن صورتت پر میکشه...هر چند که میدونم دلم برای این روزای با هم بودن خیلی خیلی تنگ میشه..

 

 

پسرم الان6 روزه شده که ماه رمضان اومده...یعنی اینکه شما توی ماه رمضان قدم به دنیا میذاری.

امیدوارم توی این ماه پر برکت..قدم هات پر از خیر و برکت باااااااشه

 

پسر مامان شنبه رفتیم با بابایی دکتر برای چکاپ و وزن این جور چیزا..از وقتی حامله شدم هر ماه دارم میرم..ولی توی این ماه آخر باید هفته ی یک بار بریم...

خلاصه رفتیم باید به خانم دکتر هم پول میدادیم که روز عمل رو مشخص کنه و تشریف بیارن که شما رو از توی دل مامانی در بیااااااااااااااارن...

قرار بود یک میلیون بگیره..که خانم دکتر به خاطر اینکه میدونستید بابایی نمایشگاه داره قبلا رفته بود ازش خرید کرده بود...هفته پیش هم دوباره رفته بود یه سری خرید کرده ...بابایی هم کلی تخفیف بهش داده و بود و تحویلش گرفته بود..وقتی رفتیم توی اتاقش با منشیش کلی ازمون تشکر کرد..گفت حالا که شما هوای ما رو داشتی منم به شما تخفیف حسابی میدم..دیگه 700 تومن گفت واریز کن

بابایی همونجا توی مطب واریز کرد بعد بهمون نامه بستری داد برای 31 تیر روز دوشنبه

گفتش که شنبه هفته آینده دوباره بیا برای صدای قلبش

بعد گفت روز دوشنبه ساعت 9:30 صبح بیمارستان باش ساعت 11 عمل میشی.......

واااییییییییییییی انقدر ترسیدم.....الان یک هفته ای هست همش دارم از ترس عمل حرف میزنم

هر کسی که زایمان کرده هی زنگ میزنم بهش.یا میرم خاطرات زایمان و میخونم تا ترسم بریزه

هی اطلاعات میگیرممم....ولی هیچی آرومم نمیکنه...امیدوارم خدا بهم صبر و طاقتشو بده

و از همه مهتر یه پسر صحیح و سالمممممم بده بغلمممممم

 

وااای گل پسری چقدر حرف دارم باهات...اصلا باورم نمیشه هفته ی دیگه اینموقع شما به دنیا اومدی

الان ساعت 4:50 دقیقه روز دوشنبه 24 تیر

هفته دیگه این موقع 6 ساعته که به دنیا اومدی..مامانی هم توی بیمارستان داره درد میکشه

خدایاااااااااااا کمکم کن...

پسرم دوباره میام پیشت...........دوست دارم....مواظب خودت باااااااااااااااااااااش

 

پسرممممم اینم یه عکس دیگه از شما که توی شکم مامانی

این عکس و 24 تیر روز دوشنبه..دقیقا یک هفته قبل از تولدت انداختم

اندازه دور شکمم 101 سانتی متر

وزنم 69 کیلو...به اضافه چند تا ترک خوشگل به خاطر حضور جنابعالی توی 11 تیر روز سه شنبه بود افتاد

دقیقا همون روزی که رفتیم آتلیه..اومدم خونه جلوی آینه دیدم به به پسرم دسته گل به آب داده

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان هلاله
24 تیر 92 16:56
سلام گلم وبلاگ قشنگی داری خوشحال میشم به وبلاگ ماهم سر بزنی.من لینکت کردم
نازی
25 تیر 92 0:37
ایشالله نی نیت سالم دنیا بیاد وتو هم کمتر درد بکشی تو بیمارستان فراموشم نکنی هاااااااااااااااا وگرنه هم تو رو میزنم و هم لپای پسملی رو میکشم آهان ده
بهار مامانه برسام
28 تیر 92 1:03
انشالله برسام خوشمل به سلامتی و به راحتی دنیا بیاد و مامان و ببا رو حسابی خوشحال کنه
انشالله که قدمش خیر و بودنش نعمت و برکت زندگیتون میشه
در ضمن مامانیه مهربون ما حق آب و گل داریما اینشالله به سلامتی برسام گل دنیا اومد منم خبر کنید
البته من خودم تند تند سر میزنم که تا عکس نازش رو گذاشتید ببینمش
انشالله میرید و به راحتی بار شیشه تون رو زمین میزارید


بهار جان مرسی عزیزم خیلی لطف داری
من انشالله 31 تیر زایمان میکنم در اولین فرصت عکس نی نی رو میذارم بوووووووس
به خدا میسپارمت گلم