شب یلدا و شنیدن صدای قلبت

سلاممممممممممم نی نی خوشگلممممم

عزیز دلمممم الان چند روز میگذره از شب یلدا و روزی که رفتم سونوگرافی برای قلبت ولی اصلا وقت نکردم بیام پیشت

بذار از صبحش بگمم.ساعت 8 از خواب بیدار شدم رفتم صبحانه درست کردم بعد رفتم بابایی رو از خواب بیدار کردم....با هم صبحانه خوردیم.آماده شدیم و ساعت 9 از خونه رفتیم بیرون.......

تا رسیدیم بیمارستان بابایی رفت قبض گرفت.بهم گفتن بشین تا صدات کنیم

دل تو دلم نبود... انقدر منتظر نشستیممم تا بالاخره دکترم اومد و صدام زدن

رفتم وقتی خوابیدم رو تخت آیه الکرسی رو خوندممم////

دکتر که دستگاه رو گذاشت گفت یه دونه نی نی داری

گفتم قبلش میزنه .گفت وایسا ........... بعد گفت اره داره میزنه

وااااااااااااای خدا نمیدونی چه حاااااالی شدم انقدر خوشحااااال شدم که نگوو

خلاصه بقیه چیز ها رو بررسی کرد...پرسیدم قدش چقده

گفت 11.2 میلیمتر............. ای جانمممممممم 11 میلیمتر.. یعنی یک سانت

بابایی هم بیرون منتظر بوده تا من برم برااااااااش خبر خوب ببرم

خلاصه اومدم بیرون دیدم چهره بابایی درهمه ناراحت از دور هی میگه چی شد؟؟

بهش گفتمممممم همه خووووب بود قلبشم میزد

انقدر خووووووشحال شد که نگوووو عکست و نشونش دادم بهش گفتم 11 میلیمتره

واااااای خدا بابایی انقدر عکس سونوگرافی رو نگاه کرد و ذوق کرد

دیگه از اون روز اسمت و گذاشته 11 میلیمتری.........

اون که دورش خط کشیدم تویی.........................

عزیزمممممم شبش هم شب یلدا بووووووووووود

یلدات مبااااااارک

عزیزم امشب خونه عموت شام دعوت بودیم همگی اونجا بودیممممم

خیلی خوش گذشت ......تازه تولد عمو بزرگتم بوود...انشالله سال دیگه تو هم تو این شب هستی بوووس

امسال شب یلدا مامان اینجوری بود

انشالله سال دیگه شب یلدا انقدر کوچولویی