برسام عزیزبرسام عزیز، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره

بهانه زندگی من و بابایی

پسرم یک ماه شد

1392/6/11 13:17
1,318 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق مامان

برسامم الان یک ماه که به دنیا اومدی...از وقتی به دنیا اومدی وقت نکردم بیام تو وبلاگت و مفصل باهات حرف بزنم..

همش هم تقصیر خودته انقدر مامان و اذیت میکنی که من دیگه وقت این کارا برام نمیمونه...

عزیزم امروز 31 مرداد ماه روز 5شنبه شما امروز یک ماه شدی..مبارک باشه عشخمممممممممم

اون موقع ها که توی دلم بودی احساسم نسبت بهت بیشتر بود و حرف باهات داشتم ولی الان ندارم

الان فقط باید بیام اینجا از کارایی که هر روز انجام میدی ..چیزایی که یاد میگیری برات بنویسم

...خوب از کجا شروع کنیمممممممممممممم؟؟؟؟

پسر عزیزم 12 روز اول خونمون شوغ پلوغ بود مامانی و بابا بزرگ خونمون بودن..بعدش رفتن موندیم من و تو.....

شما 20 روز اول خیلی پسر خوبی بودی..آروم آروم..بابا بزرگ میگفت این بچه چقدر مظلومه...

ولی همین که 20 روز تموم شد..اون روی خودت و نشون دادینیشخند

البته حق داری پسرم..چون دلت درد میکنه .وقتی گریه میکنی انگار یه تیکه از قلب من و میکنن...

اصلا طاقت گریه هاتو ندارمممم..میخوام بغلت نگیرمم که مثلا بغلی نشی..یهو میبینم از گریه غش میکنی ..اون موقعس که من جیغ میکشم سریع بغلت میکنممممممم....

بقیه توی ادامه مطلب

در طول روز کارت اینه که شیر بخوری ..پی پی کنی..جیش کنی..بخوابی..گریه کنی

کار منم اینه که اوامر جنابعالی رو اطاعت کنم....

بذار چند تا از عادت هایی که توی این یک ماه کشف کردم رو بگم ...

یکیش این که خودت خوابت میبره..یعنی خیلی خیلی کم پیش میاد که من بخوابونمت..دوست داری بذارمت زمین خودت بخوابی..قبل از خواب هم یواش یواش ناله میکنی تا بخوابی..ههههههه فکر کنم برای خودت لالایی میخونی

عادت بعدیت اینه که..اگر من بخوام بخوابونمت.حتما باید یه روسری بندازم روی صورتت تا بخوابی

و برات لالایی خرم سلطان رو میذارم.انقدر دوستش داری سریع میخوابی....

پسرم ماشالله بزرگم شدی...20 روزت که بود بردمت دکتر..وزنت از 2380 به 3100 رسیده بود..

باید دوباره ببرمت برای قد و وزن..

مامانی امشب یه کیک خوشگل میخریم برات تولدت میگرم...............بعد میام عکساشو برات میذارم

یه عکس بامزه برات میذارم ببینی وقتی تو به دنیا اومدی با  رادین و رادمهر چقدر تفاوت داشتی

البته توی این عکس زیاد خوب نیفتادی

توی این عکس شما17 روزته و رادین رادمهر 5 ماهشونه

یه شبم وقتی 25 روزت بود با بایی رفتیم رستوران..خیلی پسر خوبی بودی..ولی وسط شام خوردن مامانی...بیدار شدی.گشنت شد..آبجوش هم نبود که بهت شیر بدمم..یکی از پرسنل های اونجا عاشق تو شد...همش میمود نگات میکرد به خاطر تو کلی هوای ما رو داشت...بعد رفت برات آبحوش اورد

اینم عکست قبل از رفتن به بیرون

اروم بودی ...

بعد یهو زدی زیر گریه ..ببین وقتی قاطی میکنی چه شکلی میشی..بابایی سریع بردت بیرون تا صدات تو ساختمون نپیچه

اینم تو رستوران

خوب اینم عکسای شب تولدت..واااااااااااای اون شب چقدر پسر بدی شده بودی.انقدر گریه میکردی

اجازه ندادی یه دونه عکس خوب ازت بندازیم....تقصیر خودته عکسات زشت میشن..

اینم خودت که همش گریه میکردی

نگاه داری بابایی رو نگاه میکنی....

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان هلاله
31 مرداد 92 13:03
ماشالا هزار ماشالا چه پسری داری خدا حفظش کنه