برسام عزیزبرسام عزیز، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

بهانه زندگی من و بابایی

9 هفته ای

واااااااااااای خدا چقدر تند تند میگذره این روزااااااااااااااا دیروز تو شدی 9 هفته فکر کنم الان 2.5 سانتی متر شدی...... هنوز باورم نمیشه تو .توی دلمی و تو داری روز به روز بزرگ تر میشی..... ومن خیلی خوشحاااااالمممممم خیلی خیلی مواظب خودت بااااااااااااش من و بابایی لحظه شماری میکنیم تا به دنیا بیای .بغلت کنیم بوست کنیم واااااااااااااااای خدا انقدر برای اومدنت ذوق دارم که نگووووووو دیروز زنگ زدم چند تا بیمارستان قیمت زایمان رو بگیرم قیمت ها خیلی بالا بوووود ....نمیدونم کدوم بیمارستان برمممممم الان پیش خودت میگه مامانم چقدر عجوله هنوز خیلی مونده تا من بیامممم.... ولی بدون انقدر مامانی تورودوست داره ...داره لحظه شماری میکنه برای...
12 دی 1391

دوماهگی..... 8 هفتگی

عزیزمممممم روز به روز داری بزرگ و بزرگ تر میشی... و شاهد بزرگ شدنت هستممم حیف که نمیتونم بزرگ شدنت رو احساس کنممممممممممممممممم پس کی میتونم تکون خوردنت ها رو احساس کنممم امروز دقیقا شدی 8 هفته ...... یعنی دوماه تو دیگه الان اندازه یه لوبیا قرمز شدی ....قدت هم 1.6 سانتیمتر شده ای خدا تو تا چند روز پیش 11 میلیمتر بودی چند میلی بزرگ شدی........... میدونم تو الان داری تو دلم تکون میخوری.....انقدر دلم میخواد احساست کنمممم اخه اون روز تو سونوگرافی دکتره میگفت داره حرکت میکنه. آخه تو به اون کوچولویی چجوری حرکت میکنی ببین چقدر شدی   عزیزم بیا ادامه مطلب ببین چقدر تغییر کردی ...
4 دی 1391

شب یلدا و شنیدن صدای قلبت

سلاممممممممممم نی نی خوشگلممممم عزیز دلمممم الان چند روز میگذره از شب یلدا و روزی که رفتم سونوگرافی برای قلبت ولی اصلا وقت نکردم بیام پیشت بذار از صبحش بگمم.ساعت 8 از خواب بیدار شدم رفتم صبحانه درست کردم بعد رفتم بابایی رو از خواب بیدار کردم....با هم صبحانه خوردیم.آماده شدیم و ساعت 9 از خونه رفتیم بیرون....... تا رسیدیم بیمارستان بابایی رفت قبض گرفت.بهم گفتن بشین تا صدات کنیم دل تو دلم نبود... انقدر منتظر نشستیممم تا بالاخره دکترم اومد و صدام زدن رفتم وقتی خوابیدم رو تخت آیه الکرسی رو خوندممم//// دکتر که دستگاه رو گذاشت گفت یه دونه نی نی داری گفتم قبلش میزنه .گفت وایسا ........... بعد گفت اره داره میزنه وااااااااااااای خدا ...
3 دی 1391

تمشک من

عزیزمممممممم خووووووبی امروز دوشنبه س قراره 5شنبه برم سونوگرافی به بابایی هم گفته که بیاد البته اون کار داره شاید نیاد.. ولی الان بهم زنگ زد گفت هماهنگ کردم احتمال زیاد میاااااااااااد  خدا کنه قلبت اینطوری تند تند بزنه........ ای خداااااااااا خیلی نگرانممممم تا تو صحیح و سالم بیای بغلمم میمیرم از نگرانی راستی دیشب برف اومد اولین برف امسال بووود و تو توی دلم بوووودی دیشب بهت گفتم تمشک مامان نگاه کن ببین چقدر برفا خوشگله من عاشق برفممممم بابایی گفت بیا بریم بیرون برف باااازی ولی نرفتیم به خاطر تو گفتیم مریض میشی انشالله سال دیگه 3 تایی میریم برف باااااااااازی   عزیزم تو خیلی نی نی خوبی هستی اصلا من رو اذیت...
27 آذر 1391

7 هفته ای

سلام عزیزم خوووووووبی عزیزمممممم امروز دقیقا شدی 7 هفته آفرین به تو نی نی خووووووبم انقدر خوووبی که مامان رو اذیت نمیکنی.......... میدونی تو الان چقدر هستی؟؟؟؟؟؟ اندازه یه دووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووونه تمشکی ههههههه ببین تو اندازه یه دونه از اینااااااااایی وااااااای خدا توی یه هفته چقدر بزرگ شدی........... یادته هفته پیش اندازه عدس بوودی............................ خدایاااااااااااا شکرت بیا ادامه مطلب   تمشک مامان ببینیم تو این هفته چه تغییراتی میکنی  به نظرت اندازه این زنبوره هستی؟؟؟   كودك شما هنوز يك دم كوچك دارد (كه در واقع استخوان دنبالچه است) و در هفته هاي بعدي از بين خواه...
27 آذر 1391

6 هفته ای

سلام عدس مامان خووووبی ؟؟؟؟؟؟؟؟ عزیزممممممم من هنوز نرفتم سونوگرافی........ انشالله اگه خدا بخواد 5شنبه هفته آینده میرم.. یعنی30  آذر........ نی نی جقله من تو الان اندازه یه عدسی.................. فکر کن تو اندازه یه  دونه از این عدس هااااااایی عزیزم بیا ادامه مطلب   هر هفته میامممم اطلاعات مربوط به اون هفته رو برات میذارمممم تا شاهد بزرگ شدن و رشدت باااااااشم بدن كودك شما در حال شكل گيري است، و سلولهايي كه بعدا اندامها و سيستمهاي بدن او را تشكيل خواهند داد، به سرعت در حال تقسيم شدن هستند. اكنون، او به اندازه يك دانه كوچك عدس (با عرض تقريبي 4 تا 5 ميلي متر) است. اگر شما مي توانستيد درون رحم خو...
22 آذر 1391

5 هفته

سلامممممممممم عزیزم مامانی بازم اومده..... الان تو 5 هفته و دو روزته.... دیگه داری 6 هفته رو پر میکنی...... دکترم بهم گفته تو 6هفته برم سونوگرافی برای شنیدن صدای قلبت.. ولی میخوام دیرتر برم اخه میترسم یه وقت نشنومم اون وقت حالم گرفته بشه نمیدونم کی برم عزیزم یه مطلب پیدا کردم بذار برات بذارممم تا بدونی الان تو چه وضعیتی هستی   ادامه مطلب بیاااااااا در داخل رحم شما، جنين كوچكي به سرعت در حال رشد است. در اين مرحله، او تنها به اندازه يك دانه كنجد مي باشد، و بيشتر به يك بچه قورباغه شباهت دارد تا بچه يك انسان؛ اين جنين از سه لايه تشكيل شده است (لايه هاي اكتودرم، مزودرم و اندودرم) كه بعدا اندامها و بافتهاي بدن ا...
16 آذر 1391

یه عالمه حرف

فندقممممممم یه عالمه باهات حرف دارممممممممممم خوب اوووووووول یه بووووووس آب دار به مامان بده مررررررررررررررررسی عزیز دلممممممممممممم هر روز صبح که از خواب بیدار میشمممممم اول از همه به تو صبح بخیر میگم باهات حرف میزنم نازت میکنمممممممممم.......... وای خدا چه احساس خوبیه ... بعدش با خدا صحبت میکنم بهش صبح بخیر میگمممممم و به خاطر اینکه دوباره صبح شد یه روز جدید... و کنار تو و بابایی شروع شد ازش تشکر میکنممممممممم عزیزم میدونی چیه من هنوز نمیدونم تو دختری یا پسری؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دورتون بگردممممممم نمیدونم اصلا یه دونه ای یا دوتاییی یا شایدم سه تااااااااااااااا هههههههههههههه خیلی دوست دارمممممم بدونممممم وای خدا ...
16 آذر 1391

دوران بارداری

داااالی  سلاممممم   فسقلمممم..... نفسممم.... اگه بدونی تو این مدت چقدر بهت عادت کردم که نگوووووو واااااای بابایی رو بگووووووو نمیذاره تو دلت مامانت آب تکون بخوره  .... فداش بشم هزار بار بهت گفتمممممم بازم میگم توووووووو بهترین بابای دنیا رو داری اگه میدونستممممممم انقدر دوران بارداری خووووبه زودتر تورو از خدا میخواستمممممم اول از حال و روز خودم بگم........... امروز دقیقا وارد 5 هفته شدمم ... فندق تو الان 5 هفته ای عزیزم حالم خیلی خووووبه  الان یک هفته شده فهمیدم تو اومدی هر روز همه زنگ میزنن میگن حالت خوووووبه؟ حالت تهوع نداری؟؟؟ هههههههه منم میگم نه ........................... خوبممممم  خدا...
15 آذر 1391

کوچولو مامان

سلامم به کوچولوی خودم مامانی خیلی وقته دلش میخواد بیاد و با تو حرف بزنه ولی تنبلی میکرد و زیاد بلد نبود وبلاگ بسازه ولی بالاخره امروز با کمک خاله آسمونی موفق شدم برای تو خوشگلم وبلاگ درست کنم بیچاره خاله آسمونی پدرش دراومد از پشت یاهو مسنجر هی گفت این کارو بکن اون کارو بکن خیلی منو شرمنده کرد دستش درد نکنه فکر کنم ساعت 2 بود شروع کردیم به ساخت وبلاگ الان ساعت 4 بعد ازظهر که دیگه تموم شد و من دارم برای کوچولو خودم مطلب مینویسم بذار تاریخ امروزم برات بنویسم 28/4/1391
15 آذر 1391